محرم 95
يادتان باشد لباس مشكيم را تا كنيد
گوشه اي از قبر من اين جامه را هم جا كنيد
كاش من در شام تاسوعا بميرم تا شما
خرجيم را نذر ظهر عاشورا كنيد
علی سان جانم امروز ششم محرم 95 هست.............و خدا رو شکر ما از خانواده هایی هستیم که پیرو راه حسینیم و تا جایی که جان در بدن داریم نام حسین و ابوالفضل در دلهایمان زمزمه میکنیم.علی سانم دیروز رفته بودیم مجلس عزای حسینی"تو خیلی شلوغ میکردی و از این مبل رو اون مبل میپریدی که من گوشیمو دادم بهت تا آروم باشی باهاش کمی بازی کنی همه هم مشغول دعا خوانی بودیم که شما اقا پسر یکی یدونم خود به خود رفتی نشستی پیش دعا خون و اونم گفت اگه بلدی یه دعا بخون که تو هم بلند گو رو گرفتی و با صوت زیبا دعای فرج رو خوندیهمه توی مجلس دعات کردن من از شدت تعجم خشکم زده بود که تو چطور یه دعفه خود به خود رفتی و به اون زیبایی دعا خوندیهمون طور که زیارت عاشورا دستم بود فقط دعات میکردم اون خانم دعا گو هم همین طور دعات کرد و گفت انشالله این پسرمون از اون جوونهای موفق باشه و حسین نگهدار زندگیش باشه بعد برگشتی و نشستی پیشم و گفتی مادر دیدی چطور خوندم برام چی میخری منم گگفتم الان به بابات زنگ میزنم هر چی بخوای برات بگیرهاین ور و گشتم اون ور رو گشتم دیدم گوشیم نیست کنارمم یه زن نشسته بود که نمیشناختمش و بیشتر از ده دقیقه ننشست و گفت گوشت رو گاز گزاشتم زود میرم.....الله و اعلم یه لحظه اونجا رو سرم خراب شد آخه مجلس عزای حسین و دزدی همه مظطرب و ناراحت شدیم مه جا رو گشتیم زنگ زدیم ولی نبود که نبود..................تو اونقد ناراحت شدی که گریه کردی و یواشکی مانتوم رو داخل کیفم گزاشی و گفتی نکنه اونم ببرن آخه فدای دل مهربون و سادت برم من آره اینجوری بود که همه ی عکسایی که روز اول میرفتی کلاس اول و همه ی عکسای تولدت که گرفته بودیم همش رفتنمیدونی هیچ چیز ناراحتم نکرد ولی این موضوع که بیای توی مجلس عزای حسینی و توسلت به حضرت زینب باشه ولی دزدی کنی..داغ رو دلم گزاشت.اخه پس انسانیت/حیا/احترام/نجابت/اینا کجا رفتن.و حالا فقط این دعا رو پشت سرت میکنم علیسان جانم که زمان در حال پیشرفت و ترقی هست و هر روز یه چیزی کشف میشه و این تنها عشق هست که هیچ جایگزینی ندارد.امیدوارم تا اخر عمرت عشق حسینی در دلت بجوشد و استوار و مقاوم در مقابل ظلم های دنیا بایستی هیچ وقت از پا نیافتی