علی سان رحیمیعلی سان رحیمی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

علی سان رحیمی

میلاد حضرت علی

علی ای همای رحمت ............... بابا مجتبی کاش میتوانستم با این پاهای کوچکم خودم برم مغازه و با دستان کوچکم هزاران،هزار شاخه گل رز قرمز پر از عطر محبت و عشق کودکانه ام برایت بخرم و تقدیم دستان زحمتکشت کنم،ولی افسوس کودکم،اما در رویاهایم برایت گلستانی از گل میسازم و رویش با عشق تمام مینویسم بابایی دوست دارمممممممممم. ، پسر کوچولویت علی سان
22 ارديبهشت 1393

یه خبر بد

پسرم،علی سان تنها دلیل زندگیم،الان ساعت یک وبیست دقیقه روز جمعه هست،به ساعت که نگاه میکنم،لحظه به لحظه اضطرابم بیشتر میشود،میخواهم ثانیه ها را نگه،دارم تا فردا نشود،علی سانم فردا قراره دوباره تو رو ختنه کنن،اخه چهل روزه که بودی اتا وانا،پدر و مادر من تو رو بردن دکتر هوشمند ختنه کرد،از شانس ما یه ماهه فهمیدیم که جناب دکتر ختنه رو ناقص کردن،به همین دلیل فردا ساعت هشت قراره تو بیمارستا ن بستری شی،خیلی دلهره دارم،بابامجتبی هم از الان به فکره که برات چی بخره که بعد اینکه تو بیمارستان به هوش اومدی خوشحالت کنه،راستی بابات همه ی تلاششو میکنه که تو کمبود نداشته باشی امیدوارم،بزرگ که شدی. قدر زحمتاشو بدونی::::::::::::خدایا تو را قسم به علی اصغرت که شش...
19 ارديبهشت 1393

پیام عذر خواهی

دوستان،با عرض پوزش چون هنوز لب تابمون چند تا نرم افزار میخواد،هنوز نتونستم عکسای علی سان جونم رو توی پستاش بزارم،به همین زودیها خدمتتون میرسیم با تشکر مادر علی سان
15 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

پسرم،تمام هستیم،امروز میخوام برات دفتری باز کنم،دفتری که لحظه به لحظه ی کودکیت را ثبت کنم،وتو هروقت دنیا را شناختی،هر وقت  دست بی رحم زمونه رو شونه هات سنگینی کرد،و خواستی به دنیای ارام وصادقانه ات برگردی،این دفتر را باز کنی و خاطراتت را ورق بزنی ،و ان روز خوشحال خواهم شد که لبخند بر لبانت بگذارم:دوستت دارم وخواهم داشت:مامان ناهید
28 فروردين 1393

علی سان در مراسم شیرخوارگان92

گل پسر ایشالله همیشه به سان علی باشی و ائمه پشت وپناهت این وبلاگ رو امروز برات باز کردم تا مامانیت خاطرات تکرار نشدنی کودکیت وحرفاشو برات ثبت کنه ...دوست دارم  اولین پست ات رو خودم  از عکسی که ازت گرفتم  بذارم تا همیشه یادگاری برات بمونه دوستت دارم قندعسل دخترعمو الهام   ...
27 فروردين 1393