علی سان رحیمیعلی سان رحیمی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

علی سان رحیمی

مهمونامون از شمال اومدن تبریز

1393/7/19 19:09
678 بازدید
اشتراک گذاری

و اما بعد کلی اصرار دوستامون 9 ام مهر اومدن خونمون و ما خیلی خوشحال شدیم ساعت 4 صبح رسیدن و اقا کوچولوی ما با اینکه خواب بودی از صدای اونا بیدار شدی و به محض اینکه دیدی هم سن خودت بچه اومده.خواب الود به طرف کمدت رفتی و ماشین اوردی و خوشحال خوشحال بازی میکردی و بعد یک ساعت که گفتم باید بخوابیم و مهموناهم بخوابن .تو روم وایستادی و با اخم گفتی مگه ما رسیدیم شمال اونا خوابیدن که ما باید بخوابیمغمگینای شلوغ که تو ی حرف کم نمی یاری.....وبعد کلی گردش که به مقبرالشعرا و کندوان و عروسی به کردستان وایل گلی و بازار رفتیم بعد شش روز مهمونامون رو بدرقه کردیم اما هممون ناراحت بودیم و شما اقا کوچولو داشتینغمگین گریه میکردی که نرن...و حالا عکسابابایی در حال درست کردن کباب توی باغ مامان بزرگ ایناعید قربان بود و بابایی رفت کیک گوسفند خرید جای همه خالیراه کردستان بود که داشتیم میرفتیم عروسیرقص کردی هااینجا بابایی عصبی شده چون از بغلش نمی یای پاییناخرین روز سفر ه ی شام کنار مهمونا توی خونه

پسندها (3)

نظرات (4)

نی نی عکس
19 مهر 93 20:29
ماشاالله چه بچه ی نازی ز بچه ها و نی نی های خوشگل تان عکس بگیرید و برای ما ارسال کنید. ما ضمن نمایش عکس ها در سایت، به آن ها جایزه می دهیم www.niniaxs.ir
حانیه
22 مهر 93 0:24
وای دلم کباب میخواد نوش جون علیسان عزیزم
مادر ناهیدو بابا مجتبی
پاسخ
بفرمایید نوش جون
مامان ارمیا تپلی
22 مهر 93 2:07
سلام ماشاءالله چه باغ با صفایی و چه کباب خوشمزه ای حسابی خوش به حال علیسان جون بود دیگه ;-):-):-P
مادر ناهیدو بابا مجتبی
پاسخ
شما هم تشریف بیارین خوشحال میشیماما کبابامون رو سیخ نموندن ریختن
اتی مامان
28 مهر 93 19:11
سلام دوست عزیز،کم پیدایی!وای خوش بحالتون این مدت خیلی سرت شلوغ بودهایشالله همیشه به مهمونی و شادی باشیدمعلومه همه چی عالی بوده
مادر ناهیدو بابا مجتبی
پاسخ
اره عزیزم علاوه بر اینا تانگو و واتس اپ وقت برام نمیزاره برسم به وبلاگاما جاتون خالی خیلی خوش گزراندیم